این چشمها که فرصت باران نمىدهند
یعنى به بغض یخ زده پایان نمىدهند
این سالها که قحطى درد است، ندبهها
دیگر به زخمهاى دلم جان نمىدهند
لبها بدون زمزمه نام پاک تو
بوى نماز و نرگس و قرآن نمىدهند
بىتو که سرنوشت تپیدن، تلاطم است
آرامشى به قلب پریشان نمىدهند
بىتو تمام پنجرهها عکسى از شباند
مهتاب را به خانه ویران نمىدهند
این چشمها که چون شب پاییز ابرىاند
یعنى خبر زگریه پنهان نمىدهند؟